|
چهارشنبه 93 فروردین 20 :: 12:1 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
زن زیبائی نیستمموهایی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم میآیدو نه شب را به یادت میآوردنه ابریشمنه سکوتِ شاعرانهنه حتی خیال یک خوابِ آرامپوستِ گندمی دارمکه نه به گندم میماندنه کویرو چشم هاییکه گاهی سیاه میزندگاهی قهوه ایو گاه که به یاد مادرم میافتم عسلی میشوند و کمی خیسدستهایم .... دست هایمدست هایم مهربانندو هر از گاهیبرایِ توبه یادِ توبه عشقِ توشعر مینویسندمرا همینطور ساده دوست داشته باشبا موهایی که نوازش میخواهندو دستها یی که نوازشت میکنندو چشمهایی کهبه شرقیِ صورتِ من میآیندموضوع مطلب : |